جای خالی سلوچ
تا چشم هايت با تو هستند به نظر عادي مي آيند،
اما همين كه اين چشم ها ناگهان كور شوند،
به ميله اي داغ يا به سرپنجه هايي سرد،
تو ديگر تنور خانه اي را هم كه عمري در آن آتش افروخته اي
نمي بيني، تازه در مي يابي كه چه از دست داده اي.
كه چه عزيزي از تو گم شده است...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۸ ساعت 15:27 توسط آواژیک
|
من آن خزان زده برگم که باغبان طبیعت برون فکنده مرا ز گلشن خویش به جرم چهره ی زردم