دوست دارم دشمنم را زیراکه

به من فکر میکند

ومی اندیشد

و همه ذکرش این است که

چگونه می تواند مرا فنا کند

بتاراند ونابود کند

و نمی اندیشد یا نمی داند که

انتهای ماجرا این است که

اگر یاد گرفته باشم در همه داشته ها و نداشته هایم

بخشش را،ایثار و پرتوافشانی را

و اگر فرا گرفته باشم

عریانی و گریانی،عشق را و عاشقی کردن را

اگر همه دشتها و کوههارا

همه ده کوره های دیشب وامروز وفردا را

گذشته باشم من ترانه خوان

و مترنم باشم غزل زیبای

تویی وهمیشه بمان را

سرانجام و لاجرم به انتهای

هر چه بود وهست خواهم رسید

و در بیابانی خشک و برهوت،زخمی وفرتوت

تشنه و تنها رنج آلود

نیش خورده از هزار تیغ زهر آلود

پیش رویم تنه،خسته ،مرده بی جان Image of seyed33 درختی را

خواهم دید

شایداز انجیر شاید از توت

که آن را آراسته اند و مزین

زیبا و دلفریب به شکل یک صلیب

بی کم و کاست و می زنند مرا نهیب

هی ... همه عمر کرده عاشقی

داده فریب

مجنون ...سحار

ای بی خبر ای عیار

ای لا قید ای بی عار

ای همه هستی و مستی و مستوری ای مکار نا هشیار

تو را می کشیم و می کشیم بر نیزه به دار با تاجی از گل پر خار

و تو بر این خشکیده چوب

می شوی مصلوب

و مبادا که تا آخرین نفس سر بر تنه خشک و مرده اش بسایی که نشاید

و مبادا که هم نفس شوی با او

زیرا او

دوباره جان خواهد گرفت

سبز خواهد شد،رشد خواهد کرد و... عاشق

آری عاشق خواهد شد

و من نفسم را به باد خواهم داد

و باد می شود قاصدزندگی

و به آن خشکیده تر،مرده زنده

یاد خواهد داد و عشق خواهد ماند

و سرانجام ... نه سرانجامی در کار نخواهد بود

و من به این می اندیشم که دشمنم را چگونه دوست بدارم

حال که نه من خواهم ماند و نه دشمنی

نه

دشمنی در کار نیست

همچنانکه سرانجامی برای دشمنی

نه

Image of seyed34

استاد سعید بهروزی