حسین منزوی
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود.
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 9:51 توسط آواژیک
|
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود.
اي كاش مي توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگريم تا باورم كنند.
اي كاش مي توانستم يك لحظه مي توانستم اي كاش، برشانه هاي خود بنشانم اين
خلق بيشمار را گرد حباب خاك بگردانم تا با دو چشم خويش ببينند كه خورشيدشان كجاست
و باورم كنند، اي كاش مي توانستم.
يه پايان تلخ بهتر از يه تلخي بي پايانه...
مرد هنرمند خردپيشه را عمر دو بايست در اين روزگار
تا به يكي تجربه اندوختن، وآن دگري تجربه بستن به كار...