حسین منزوی

 

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود.

شاملو

 

اي كاش مي توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگريم تا باورم كنند.

اي كاش مي توانستم يك لحظه مي توانستم اي كاش، برشانه هاي خود بنشانم اين 

خلق بيشمار را گرد حباب خاك بگردانم تا با دو چشم خويش ببينند كه خورشيدشان كجاست

و باورم كنند، اي كاش مي توانستم.

 

درباره الی

 

يه پايان تلخ بهتر از يه تلخي بي پايانه...

زندگی

 

مرد هنرمند خردپيشه را عمر دو بايست در اين روزگار

تا به يكي تجربه اندوختن، وآن دگري تجربه بستن به كار...

 

 

افسوس

 

وفاداري چيز بديه... آدم هاي وفادار هميشه تنها مي مونن...